اواسط مارچ

ساخت وبلاگ

واقعا نمی‌دونم چطوری انرژی جمع کرده بودم که الان از قبل هم خسته‌ترم. دیروز هم پریود شدم و الان با ترکیب استرس و خواب کم و درد و نیاز به دستشویی رفتن مداوم، واقعا روز بهاری زیبایی رو دارم می‌گذرونم.

وشنوی خیلی بهم محبت می‌کنه؛ امروز از اون روزهایی بود که از بدو بیدار شدن داشتم غر می‌زدم. بهش می‌گم که آیا فقط من در حال مرگم، و می‌گه نه، بقیه هم همین‌اند. ولی از بقیه پرسیدیم و نبودند. در نتیجه الان این شک به دل من افتاده که آیا فرد ضعیفی‌ام. به هر حال جوابش آره هم باشه، اشکال نداره؛ دوست دارم فکر کنم که لوس بودنم نقطه‌ی ضعف بزرگی نیست.

پروژه‌ی الانم رو واقعا نمی‌فهمم؛ یعنی از دور می‌فهمم و همه‌چی خوبه، ولی وقتی دارم انجامش می‌دم، اصلا نمی‌فهمم چه اتفاقی داره میفته. نمی‌تونم دقیقا دنبال کنم و افراد این آزمایشگاه هم چون خیلی توش غرق شدند، گیج شدن من براشون دقیقا قابل‌درک نیست. هی مقاله می‌خونم و هی کم‌تر متوجه می‌شم. 

فردا باید پروژه‌ی اولم رو ارائه بدم و فکر کنم ته دلم براش استرس دارم. دوست دارم خیلی خوب پیش بره، ولی در خودم فقط برای یک ارا‌ئه‌ی متوسط انرژی پیدا می‌کنم. این‌قدرم ارائه‌ی بقیه رو سخت‌گیرانه قضاوت کردم که معلوم نیست خودم چه جواهری قراره ارائه بدم. واقعا فقط دارم روی مهربون بودنم حساب باز می‌کنم که دل بقیه رو نرم کنه.

یکی از کارهایی که شدیدا من رو عصبانی می‌کنه، اینه که بقیه راجع به ساعت کارت نظر بدن. حالا شکر خدا کسی به من کاری نداره توی این وضعیت، ولی امروز شاهد یک مکالمه‌ی این‌طوری بودم که یک طرف این‌طوری بود که "عه، تو ساعت چهار رفتی؟ من تا هفت بودم توی آزمایشگاه." واقعا در خودم می‌بینم که یک روز به یک نفر به‌خاطر یک اظهار نظر این‌طوری بپرم. نمی‌دونم من الان عصبی‌ام، یا واقعا این جملات این‌طوری حس خوبی منتقل نمی‌کنند. به اون درجه از اعتماد‌به‌نفس رسیده باشم که نظر بقیه اهمیت خاصی برام نداشته باشه، ولی توقع دارم بقیه حواسشون به حرف‌هاشون باشه.

یا رسول دیروز ازم می‌پرسید ارائه‌ام چند اسلایده، و می‌گفتم مرد، تعدادش چه فرقی داره؛ مطلب رو برسونه، می‌رسونه دیگه. به نظرم وسط همه‌ی این چیزها، حداقل این چیز خوشحال‌کننده‌ایه که نظر خودم رو رها نمی‌کنم.

در خودم ولی می‌بینم که فکرهام رو کنترل کنم؛ با خودم مهربون باشم، ارائه‌ام رو از متوسط ذره‌ذره بالا بکشم و هر سوالی که راجع بهش می‌شه پیش‌بینی کنم. به سوپروایزرم بگم که دقیقا نمی‌فهمم داره چه اتفاقی میفته و چیزهای خوشمزه بخورم وسط این اتفاق‌ها. رسول گفت عصر پیشش برم برای چایی. می‌فهمم در حد نصف کامل هم بهره‌ور نیستم، ولی خب در قضاوتم از خودم، لحاظ می‌کنم که انرژی‌م بین سی تا بیست درصد معموله.

و همینطور آریا و کاتلین...
ما را در سایت و همینطور آریا و کاتلین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0bluefairy1 بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1402 ساعت: 14:55