Soldier keep on marching on, head down till the work is done

ساخت وبلاگ

و عزیزم، واقعا به ندرت زندگی‌م انقدر شلوغ بوده. به ندرت انقدر به چیزای مختلف مجبور بودم فک کنم. نمی‌دونم نوشتن می‌تونه کمک کنه یا نه. 

می‌دونم که همه‌ی اینا برای اینند که تمیز بشم، و می‌دونم که لازمند. صرفا نمی‌خوام کل عمرم در حال تمیز شدن باشم. 

دیروز در نهایت شروع کردم به تلاش کردن تابستونی. آهنگهای قدیمی‌م که از سر ترسیدن از گوش‌ کردن به آهنگ‌های جدید گوش می‌دادم، پاک کردم و آهنگ‌های جدیدی رو شروع کردم. با وجود ابن که بی‌نهایت سخته، با فرزانه راجع به این که چی کار کنیم، حرف زدم. 

موضوع اینه که نوشتن در حالت فعلی شبیه چیزی نیست که قبلا بود. جملات از قبل آماده نیستند. مجبورم گاهی کلماتم رو عوض کنم. من قبلا کلماتم رو عوض نمی‌کردم. محض رضای خدا حتی پستم رو قبل از انتشار نمی‌خوندم تا غلط‌های تایپی‌ش رو درست کنم. و در نهایت، در این شرایط می‌دونم که باید بنویسم، وگرنه واقعا دیگه نمی‌تونم فک کنم.

قلبم به سمت چیزای زیادی کشیده می‌شه. خوندن. کوئوت زیبام. این که تولدم تم Stranger things داشته باشه (من با فک کردن به رنگ‌های Stranger things می‌خوام گریه کنم). این که دوست دارم زندگی‌م مرتب باشه. لااقل انقدر انقدر به‌هم‌ریخته نباشه. که دوست دارم آشپز خوبی باشم. در قدم اول دوست دارم آشپزی یاد بگیرم. دوست دارم مستند ببینم. یکم بیش‌تر لباس‌های پر از ستاره داشته باشم. یکم مهرسا کم‌تر سر و صدا کنه تا من همین تمرکز ناچیز فعلی‌م رو حفظ کنم. دکوراسیون خونه‌امون رو عوض کنم و صبا رو مجبور کنم فیزیک و ریاضی بخونه بالاخره.

دلم می‌خواد همه چیز یادم بیاد. به فرزانه گفتم همه چیز رو پهن می‌کنم، نگاهشون می‌کنم، چیزای آشغال رو می‌ریزم دور تا محیط خلوت‌تر بشه، و در نهایت مرتب می‌کنم و جمع می‌کنم. لازم دارم که یادم بیاد. امروز یادم اومد که یه زمانی دختربچه‌ی تابستانی بودم. دیگه نیستم.

• آهنگی که عنوان ازش انتخاب شده: Soldier - Fleurie

و همینطور آریا و کاتلین...
ما را در سایت و همینطور آریا و کاتلین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0bluefairy1 بازدید : 249 تاريخ : شنبه 12 مرداد 1398 ساعت: 13:30