Let them be them, let us be us

ساخت وبلاگ

می‌دونی، تصوری که من از خودم داشتم، اینه که در مقابل ضربه‌ها، فرد مقاومیم. یعنی خب، من یک دختر بودم در قدم اول. از نظر برخی افراد من هوش کافی ندارم به خاطر دختر بودن، و در قدم دوم تمام چیزهای ظاهری بود. تمام «چقدررر لاغری»ها، و در قدم سوم، این که از یک دختر خوشم میومد؛ تمام جملات، با زیرساخت «دوجنس‌گراها حتی از هم‌جنس‌گراها پست‌ترند.» هیچ‌کدومشون خیلی من رو اذیت نکرد؛ بنابراین از بقیه هم توقع داشتم که از این که به افرادی که اضافه وزن دارند، توهین‌های مستقیم و غیر مستقیم می‌شه، ناراحت نشند.

نکته‌ی مهمی که بهش توجه نکرده بودم، این بود که خب، تمام چیزهایی که من به خاطرشون خودم رو مقاوم می‌دونستم، از طرف افرادی بود که توی ذهن من بی‌اهمیت‌ترین افراد و احمق‌ترینشون بودند. (به جز تمام چیزهای راجع به بدنم، که ممکن بود اصلا شوخی باشند و واقعا منظور خاصی پشتشون نباشه و اتفاقا همین هم من رو بیش‌تر از همه اذیت کرد.)

ولی یک بار بود که فکر می‌کنم ۱۶ سالم بود، و توی قطار بودیم، و به مامانم گفتم که از ابروهام خیلی خوشم میاد. و مامانم گفت که به نظرش ابروهای صبا کمونی‌تر و قشنگ‌ترند. من واقعا جدی نگرفتم، ناراحت نشدم و همچنان هم نیستم. ولی تا حالا نشده که با خودم فکر کنم که ابروهام قشنگند و بعدش یاد اون نیفتم، و بعدش هم فکر نکرده باشم که «نه، معمولی‌اند دیگه.»

یعنی می‌فهمی، یک چیز واقعا کوچک، که سال‌ها قبل هم بوده، هنوز این‌طوری توی ذهن من مونده. چطور می‌تونم توقع داشته باشم افرادی که اضافه وزن دارند، بی‌خیال نظرات هر روزه‌ی مردم و رسانه باشند؟

و همینطور آریا و کاتلین...
ما را در سایت و همینطور آریا و کاتلین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0bluefairy1 بازدید : 196 تاريخ : پنجشنبه 22 خرداد 1399 ساعت: 12:36